معنی فارسی glist

B1

بدرخشیدن یا درخشندگی را توصیف می‌کند که به علت رطوبت یا نور به وجود می‌آید.

To shine or sparkle with a shimmering light.

example
معنی(example):

شبنم باعث شد چمن در آفتاب صبح بدرخشد.

مثال:

The dew caused the grass to glist in the morning sun.

معنی(example):

چشم‌های او وقتی خوشحال بود به شکل اشک درخشید.

مثال:

Her eyes would glist with tears when she was happy.

معنی فارسی کلمه glist

: معنی glist به فارسی

بدرخشیدن یا درخشندگی را توصیف می‌کند که به علت رطوبت یا نور به وجود می‌آید.