معنی فارسی glistered
B1شکل گذشته فعل 'glister'، به معنی درخشش و تابش نور.
Past tense of 'glister', similar in meaning to 'glisten'.
- verb
verb
معنی(verb):
To gleam, glisten or coruscate.
example
معنی(example):
برف در نور ماه میدرخشید.
مثال:
The snow glistered in the moonlight.
معنی(example):
زیورآلات در ویترین میدرخشیدند.
مثال:
The jewels glistered in the display case.
معنی فارسی کلمه glistered
:
شکل گذشته فعل 'glister'، به معنی درخشش و تابش نور.
