معنی فارسی glitteringly
B2به صورت درخشان و با جلا، به شکلی که باعث جلب توجه میشود.
In a manner that is bright and sparkling.
- ADVERB
example
معنی(example):
رودخانه در زیر نور ماه درخشش داشت.
مثال:
The river glitteringly flowed under the moonlight.
معنی(example):
آتشبازیهای درخشان آسمان را روشن کردند.
مثال:
The glitteringly bright fireworks lit up the sky.
معنی فارسی کلمه glitteringly
:
به صورت درخشان و با جلا، به شکلی که باعث جلب توجه میشود.