معنی فارسی globetrotting
B1سفر به دور دنیا، به ویژه به صورت مکرر یا طولانی.
Traveling frequently to many different countries.
- verb
- noun
verb
معنی(verb):
To frequently travel worldwide.
noun
معنی(noun):
Worldwide travel
example
معنی(example):
سفر به دور دنیا با تکنولوژی مدرن آسانتر شده است.
مثال:
Globetrotting has become easier with modern technology.
معنی(example):
او یک سال را به سفر به دور دنیا در اروپا و آسیا گذراند.
مثال:
She spent a year globetrotting across Europe and Asia.
معنی فارسی کلمه globetrotting
:
سفر به دور دنیا، به ویژه به صورت مکرر یا طولانی.
