معنی فارسی gluily
B1به معنای چسبناک و چسبیده است، که در توصیف وضعیت چسبندگی به کار میرود.
Referring to an adhesive and sticky state, often used to describe the nature of glue application.
- ADVERB
example
معنی(example):
او قطعات را به طور چسبی به هم وصل کرد.
مثال:
She glued the pieces gluily together.
معنی(example):
او چسب را به طور چسبی اعمال کرد و از نتیجه کار مطمئن شد.
مثال:
He applied the glue gluily, ensuring a neat finish.
معنی فارسی کلمه gluily
:به معنای چسبناک و چسبیده است، که در توصیف وضعیت چسبندگی به کار میرود.