معنی فارسی glumosity
B1حالت گمگمی و افسردگی در یک فضا.
The quality or state of being gloomy.
- NOUN
example
معنی(example):
غم اتاق نشاندهنده حالت ساکنان آن بود.
مثال:
The glumosity of the room reflected its inhabitants' mood.
معنی(example):
میتوانستی غم را در هوا احساس کنی هنگامی که آنها صحبت میکردند.
مثال:
You could feel the glumosity in the air as they spoke.
معنی فارسی کلمه glumosity
:حالت گمگمی و افسردگی در یک فضا.