معنی فارسی glutted
B1شرایطی که در آن عرضه بیش از حد نیاز می‌شود و نتیجه‌اش اشباع است.
Having supplied or filled to excess.
- verb
verb
معنی(verb):
To fill to capacity; to satisfy all demand or requirement; to sate.
مثال:
to glut one's appetite
معنی(verb):
To eat gluttonously or to satiety.
example
معنی(example):
بازار با تعداد زیادی از محصولات اشباع شده بود.
مثال:
The market became glutted with too many products.
معنی(example):
او پس از وعده غذایی بزرگ احساس پر شدگی کرد.
مثال:
He felt glutted after the big meal.
معنی فارسی کلمه glutted
:
شرایطی که در آن عرضه بیش از حد نیاز می‌شود و نتیجه‌اش اشباع است.
