معنی فارسی gnashingly
B2به حالت گاز زدن یا ساییدن دندانها از عصبانیت یا ناراحتی.
In a manner of grinding one's teeth in anger or frustration.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بعد از باخت بازی به شدت عصبانی بود.
مثال:
He was gnashingly angry after losing the game.
معنی(example):
او به شدت علیه تصمیم ناعادلانه اعتراض کرد.
مثال:
She gnashingly protested against the unfair decision.
معنی فارسی کلمه gnashingly
:به حالت گاز زدن یا ساییدن دندانها از عصبانیت یا ناراحتی.