معنی فارسی gobony
B1 /ɡɒˈbəʊni/گوبونی وادار به استفاده از واژه ای میشود که برای بیان یک چیز غیرواقعی یا عجیب به کار میرود.
An imaginary or strange creature, often used in folklore.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Compony
example
معنی(example):
موجود گوبونی در جنگل بسیار عجیب به نظر میرسید.
مثال:
The gobony creature looked so strange in the forest.
معنی(example):
او شکل گوبونی که در خوابش دیده بود را توصیف کرد.
مثال:
She described the gobony figure she saw in her dream.
معنی فارسی کلمه gobony
:
گوبونی وادار به استفاده از واژه ای میشود که برای بیان یک چیز غیرواقعی یا عجیب به کار میرود.