معنی فارسی goddamming
B1گوددمینگی، کنشی وابسته به ابراز نارضایتی یا خشم نسبت به شرایط خاص.
An expression of frustration or anger towards a situation.
- INTERJECTION
example
معنی(example):
او باران را برای خراب کردن پیک نیک لعنت میکرد.
مثال:
He was goddamming the rain for ruining the picnic.
معنی(example):
او نمیتوانست از خدمات بد لعنت نرود.
مثال:
She couldn't help goddamming at the terrible service.
معنی فارسی کلمه goddamming
:گوددمینگی، کنشی وابسته به ابراز نارضایتی یا خشم نسبت به شرایط خاص.