معنی فارسی godsonship
B1پسرخواندگی، رابطهای معنوی بین یک فرد و پدرخواندهاش.
The relationship or state of being a godson to someone.
- NOUN
example
معنی(example):
به عنوان پسرخواندهاش شدن برای من افتخار بزرگی است.
مثال:
Becoming his godson is a great honor for me.
معنی(example):
او نقش خود را در پسرخواندگی خود بهطور جدی میگیرد.
مثال:
He takes his role in his godsonship seriously.
معنی فارسی کلمه godsonship
:پسرخواندگی، رابطهای معنوی بین یک فرد و پدرخواندهاش.