معنی فارسی gormandised
B1گورماندیز شده به معنای عمل و وضعیت کسی است که زیادهروی در خوردن غذا کرده است.
Having indulged in food excessively.
- verb
verb
معنی(verb):
To eat food in a gluttonous manner; to gorge; to make a pig of oneself.
example
معنی(example):
بعد از اینکه او در ضیافت گورماندیز کرد، احساس کرد که خیلی پر است و نمیتواند حرکت کند.
مثال:
After he gormandised at the feast, he felt too full to move.
معنی(example):
سرآشپز متوجه شد که بسیاری از مهمانان گورماندیز کردند و غذای کمی در بشقابهایشان باقی مانده است.
مثال:
The chef noticed that many guests gormandised and left little food on their plates.
معنی فارسی کلمه gormandised
:
گورماندیز شده به معنای عمل و وضعیت کسی است که زیادهروی در خوردن غذا کرده است.