معنی فارسی gps
B1سیستمی که با استفاده از ماهواره موقعیت جغرافیایی را مشخص میکند.
Global Positioning System; a satellite-based navigation system.
- OTHER
example
معنی(example):
من از GPS برای پیدا کردن مسیرم در حین رانندگی استفاده میکنم.
مثال:
I use GPS to find my way while driving.
معنی(example):
GPS نشان داد که ما به مقصد نزدیک هستیم.
مثال:
The GPS showed that we were close to the destination.
معنی فارسی کلمه gps
:
سیستمی که با استفاده از ماهواره موقعیت جغرافیایی را مشخص میکند.