معنی فارسی grammatistical
B2وابسته به قواعد زبان و ساختارهای گرامری و نحوی.
Relating to the rules and structure of a language.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اشکالات گرامری او باعث شد مقاله سختی برای خواندن باشد.
مثال:
His grammatical mistakes made the essay hard to read.
معنی(example):
او تسلط خوبی بر قوانین گرامری دارد.
مثال:
She has a strong grasp of grammatical rules.
معنی فارسی کلمه grammatistical
:
وابسته به قواعد زبان و ساختارهای گرامری و نحوی.