معنی فارسی granch
B1پدربزرگ، اصطلاح غیررسمی برای پدر یا مادربزرگ، شخصی که معمولاً برای نوهها منبع عشق و حمایت است.
An informal term for a grandfather, a person typically seen as a source of love and support for grandchildren.
- NOUN
example
معنی(example):
پدربزرگ من عاشق گفتن داستانهاست.
مثال:
My granch loves to tell stories.
معنی(example):
یک پدربزرگ همیشه لبخندی گرم دارد.
مثال:
A granch always has a warm smile.
معنی فارسی کلمه granch
:
پدربزرگ، اصطلاح غیررسمی برای پدر یا مادربزرگ، شخصی که معمولاً برای نوهها منبع عشق و حمایت است.