معنی فارسی grand-dad

B1

نوعی اشاره به پدر والدین فرد، که در بعضی مناطق به این صورت تلفظ می‌شود.

An alternative spelling of granddad, often used in some regions.

example
معنی(example):

پدربزرگم قبلاً پیانو می‌نواخت.

مثال:

My grand-dad used to play the piano.

معنی(example):

داستان‌های پدربزرگم را با شوق به یاد می‌آورم.

مثال:

I remember my grand-dad's stories fondly.

معنی فارسی کلمه grand-dad

: معنی grand-dad به فارسی

نوعی اشاره به پدر والدین فرد، که در بعضی مناطق به این صورت تلفظ می‌شود.