معنی فارسی grandchild
A2فرزند فرزند؛ نوه، یک نسل پایینتر از فرزندان.
The child of one's son or daughter.
- noun
noun
معنی(noun):
A child of someone's child.
example
معنی(example):
نوه من عاشق بازی با اسباببازیهاست.
مثال:
My grandchild loves playing with toys.
معنی(example):
او نوهاش را به پارک میبرد.
مثال:
She is taking her grandchild to the park.
معنی فارسی کلمه grandchild
:
فرزند فرزند؛ نوه، یک نسل پایینتر از فرزندان.