معنی فارسی granddada

B1

پدربزرگ، به معنای پدر بزرگ و شخصیتی محبوب در خانواده.

A term that refers to a grandfather, denoting a revered family figure.

example
معنی(example):

پدربزرگ من قبلاً در مزرعه کار می‌کرد.

مثال:

My granddada used to work on the farm.

معنی(example):

داستان‌های یک پدربزرگ می‌تواند نسل‌ها را الهام ببخشد.

مثال:

A granddada's stories can inspire generations.

معنی فارسی کلمه granddada

: معنی granddada به فارسی

پدربزرگ، به معنای پدر بزرگ و شخصیتی محبوب در خانواده.