معنی فارسی granddams

B1

جمع کلمه بزرگ‌زنی که در پرورش اسب‌ها نقش مهمی دارد.

Plural form of granddam, referring to multiple female ancestors in horse breeding.

noun
معنی(noun):

Grandmother

معنی(noun):

Old lady, elderly woman

example
معنی(example):

بسیاری از پدربزرگ‌ها به خاطر تولید اسب‌های قهرمان شناخته شده‌اند.

مثال:

There are many granddams known for producing champion horses.

معنی(example):

این مزرعه چندین پدربزرگ را با خویشاوندی چشمگیر به نمایش گذاشت.

مثال:

The farm showcased several granddams with impressive lineage.

معنی فارسی کلمه granddams

: معنی granddams به فارسی

جمع کلمه بزرگ‌زنی که در پرورش اسب‌ها نقش مهمی دارد.