معنی فارسی grandmoms
B1جمع مادربزرگ، به زنان پیر که نوه دارند اشاره دارد.
The plural form of grandma, referring to multiple grandmothers.
- noun
noun
معنی(noun):
Grandmother.
example
معنی(example):
مادربزرگهای من همیشه برای ما کلوچه میپزند.
مثال:
My grandmoms always bake cookies for us.
معنی(example):
مادربزرگها یک شیوه خاص برای داستانگویی دارند.
مثال:
Grandmoms have a special way of telling stories.
معنی فارسی کلمه grandmoms
:
جمع مادربزرگ، به زنان پیر که نوه دارند اشاره دارد.