معنی فارسی gratifyingly
B1به طرز رضایتبخش، زمانی که نتیجهای باعث شادمانی میشود.
In a manner that produces a feeling of satisfaction.
- ADVERB
example
معنی(example):
نتایج به طرز لذتبخشی مثبت بودند.
مثال:
The results were gratifyingly positive.
معنی(example):
او پروژهاش را به طرز لذتبخشی زودتر از موعد به پایان رساند.
مثال:
She finished her project gratifyingly ahead of schedule.
معنی فارسی کلمه gratifyingly
:
به طرز رضایتبخش، زمانی که نتیجهای باعث شادمانی میشود.