معنی فارسی grimly
B2 /ˈɡɹɪmli/به صورت جدی یا با قاطعیت، نشاندهنده عدم خوشحالی است.
In a sad or serious manner, often indicating a sense of hardship.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Grim-looking, grim-natured.
example
معنی(example):
او بعد از شنیدن خبر، با چهرهای جدی سرش را تکان داد.
مثال:
He shook his head grimly after hearing the news.
معنی(example):
او با چهرهای جدی لبخند زد، از چالش پیش رو آگاه بود.
مثال:
She smiled grimly, knowing the challenge ahead.
معنی فارسی کلمه grimly
:
به صورت جدی یا با قاطعیت، نشاندهنده عدم خوشحالی است.