معنی فارسی grinny
A2حالت چهرهای که نشاندهنده خوشحالی و لبخند است.
An expression characterized by a smile or cheerful demeanor.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
چهرهی شاد او لبخند را به همه اطرافیانش هدیه داد.
مثال:
Her grinny face brought a smile to everyone around her.
معنی(example):
او حالتی لبخند گونه دارد که اتاق را روشن میکند.
مثال:
He has a grinny expression that lights up the room.
معنی فارسی کلمه grinny
:
حالت چهرهای که نشاندهنده خوشحالی و لبخند است.