معنی فارسی grogged
B1بیحال، در حالتی که فرد احساس خستگی یا خوابآلودگی میکند.
To feel in a dazed or unsteady state, especially after waking.
- VERB
example
معنی(example):
پس از بیدار شدن، احساس بیحالی میکردم و به قهوه نیاز داشتم.
مثال:
After waking up, I felt grogged and needed coffee.
معنی(example):
او در جلسه صبحگاهی بیحالی را گذراند و تقریباً بیدار نبود.
مثال:
He grogged through the morning meeting, barely awake.
معنی فارسی کلمه grogged
:
بیحال، در حالتی که فرد احساس خستگی یا خوابآلودگی میکند.