معنی فارسی grudged
B1 /ɡɹʌdʒd/بی‌میلی به چیزی، به ویژه در مورد زمانی که برای چیزی صرف می‌شود.
To resent or be unwilling to allow something to happen.
- verb
verb
معنی(verb):
To be unwilling to give or allow (someone something).
معنی(verb):
To grumble, complain; to be dissatisfied.
معنی(verb):
To hold or harbour with malicious disposition or purpose; to cherish enviously.
معنی(verb):
To feel compunction or grief.
example
معنی(example):
او زمان صرف شده برای کارهای بی‌اهمیت را بی‌میلی کرد.
مثال:
He grudged the time spent on trivial tasks.
معنی(example):
او هر لحظه اضافی از کار لازم را با بی‌میلی گذراند.
مثال:
She grudged every moment of extra work required.
معنی فارسی کلمه grudged
:
بی‌میلی به چیزی، به ویژه در مورد زمانی که برای چیزی صرف می‌شود.
