معنی فارسی grumbly

B1

غرغرو؛ شخصی که مدام شکایت و نارضایتی خود را بیان می‌کند.

Complaining or expressing dissatisfaction in a querulous way.

adjective
معنی(adjective):

Given to grumbling

example
معنی(example):

مرد سالخورده غرغروی تمام روز شکایت کرد.

مثال:

The grumbly old man complained all day.

معنی(example):

او هنگام صحبت کردن لحن غرغروی داشت.

مثال:

She had a grumbly tone when speaking.

معنی فارسی کلمه grumbly

: معنی grumbly به فارسی

غرغرو؛ شخصی که مدام شکایت و نارضایتی خود را بیان می‌کند.