معنی فارسی grunting
B1 /ˈɡɹʌntɪŋ/فرآیند تولید صدا به صورت غیرکلامی به ویژه در حین فعالیت‌های فیزیکی.
The process of making non-verbal sounds, particularly during physical activities.
- verb
- noun
verb
معنی(verb):
(of a person) To make a grunt or grunts.
معنی(verb):
(of a pig) To make a grunt or grunts.
معنی(verb):
To break wind; to fart.
مثال:
Who just grunted?
noun
معنی(noun):
A sound that grunts.
مثال:
the gruntings of contented pigs
example
معنی(example):
او هنگام بلند کردن وزنه‌ها صدا می‌کرد.
مثال:
He was grunting as he lifted the weights.
معنی(example):
کودکان در حین بازی با تلاش صدا می‌کردند.
مثال:
The children were grunting with effort while playing.
معنی فارسی کلمه grunting
:
فرآیند تولید صدا به صورت غیرکلامی به ویژه در حین فعالیت‌های فیزیکی.
