معنی فارسی guddled
B1گیدل، حالت گیجی و سردرگمی ناشی از عدم درک یا پیچیدگی موضوع.
The state of confusion and bewilderment from not understanding or complexity of a topic.
- verb
verb
معنی(verb):
To catch fish with the hands, especially by groping under stones or at the banks of a stream.
example
معنی(example):
او بعد از جلسه طولانی کاملاً گیج شده بود.
مثال:
He was totally guddled after the long meeting.
معنی(example):
او با دستورالعملهای پیچیده گیج شده بود.
مثال:
She felt guddled by the complex instructions.
معنی فارسی کلمه guddled
:
گیدل، حالت گیجی و سردرگمی ناشی از عدم درک یا پیچیدگی موضوع.
