معنی فارسی gyro

B2 /ˈdʒaɪɹoʊ/

ابزاری که به تثبیت و اندازه‌گیری تغییرات در موقعیت و جهت کمک می‌کند.

A device used for measuring or maintaining orientation based on the principles of angular momentum.

noun
معنی(noun):

A gyroscope

معنی(noun):

A gyrocompass

معنی(noun):

An autogyro

example
معنی(example):

ژیروسکوپ به تثبیت هواپیما کمک می‌کند.

مثال:

The gyro helps stabilize the aircraft.

معنی(example):

ژیروسکوپ در بسیاری از دستگاه‌های الکترونیکی یافت می‌شود.

مثال:

A gyro can be found in many electronic devices.

معنی فارسی کلمه gyro

: معنی gyro به فارسی

ابزاری که به تثبیت و اندازه‌گیری تغییرات در موقعیت و جهت کمک می‌کند.