معنی فارسی gyved

B1

gyved به معنای زنجیر کردن یا محدود کردن کسی به طوری که نتواند فرار کند.

To be shackled or chained, often for restraint.

example
معنی(example):

زندانی به منظور جلوگیری از فرار به زنجیر کشیده شد.

مثال:

The prisoner was gyved to prevent escape.

معنی(example):

آنها در حین حمل و نقل به یکدیگر زنجیر شده بودند.

مثال:

They were gyved together during the transport.

معنی فارسی کلمه gyved

:

gyved به معنای زنجیر کردن یا محدود کردن کسی به طوری که نتواند فرار کند.