معنی فارسی haire

B1

تار موی که به طور جداگانه به چشم می‌خورد یا در یک مجموعه پیدا می‌شود.

A single thread or strand of hair.

example
معنی(example):

او یک تار مو روی ژاکت خود پیدا کرد.

مثال:

She found a strand of haire on her jacket.

معنی(example):

او نمونه‌های مو را برای تحقیقات علمی جمع‌آوری می‌کند.

مثال:

He collects haire samples for scientific research.

معنی فارسی کلمه haire

: معنی haire به فارسی

تار موی که به طور جداگانه به چشم می‌خورد یا در یک مجموعه پیدا می‌شود.