معنی فارسی hallion
B2شخصی که رفتار شلوغ و نابهنجار دارد، معمولاً بچهای بینظم.
A mischievous or rowdy person, often a playful child.
- noun
noun
معنی(noun):
A rascal.
example
معنی(example):
هالین سطل زباله را واژگون کرد.
مثال:
The hallion knocked over the trash can.
معنی(example):
او واقعاً یک هالین است، همیشه در دردسر میافتد.
مثال:
He's such a hallion, always getting into trouble.
معنی فارسی کلمه hallion
:
شخصی که رفتار شلوغ و نابهنجار دارد، معمولاً بچهای بینظم.