معنی فارسی handpainted
B1به شیوه دست، با دقت نقاشی شده است که نشان دهنده هنر و مهارتهای فردی است.
Decorated by hand rather than by machine, showcasing artistry.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Painted by hand, not mechanically
example
معنی(example):
او یک گلدان دستنقاشی شده از بازار محلی خرید.
مثال:
She bought a handpainted vase from the local market.
معنی(example):
کاشیهای دستنقاشی شده میتوانند لمسهای منحصر به فرد به خانه شما ببخشند.
مثال:
Handpainted tiles can add a unique touch to your home.
معنی فارسی کلمه handpainted
:
به شیوه دست، با دقت نقاشی شده است که نشان دهنده هنر و مهارتهای فردی است.