معنی فارسی handsmooth
B1عمل نرم کردن یا صاف کردن یک سطح با دست یا ابزارهای دستی، به گونهای که سطحی یکنواخت و تمیز ایجاد شود.
The act of smoothing a surface by hand or with hand tools to achieve a uniform and clean finish.
- VERB
example
معنی(example):
او سعی کرد تا سطح چوب را با دست نرم کند.
مثال:
He tried to handsmooth the surface of the wood.
معنی(example):
نرم کردن با دست میتواند به دستیابی به یک پایان بهتر کمک کند.
مثال:
Handsmoothing can help achieve a finer finish.
معنی فارسی کلمه handsmooth
:
عمل نرم کردن یا صاف کردن یک سطح با دست یا ابزارهای دستی، به گونهای که سطحی یکنواخت و تمیز ایجاد شود.