معنی فارسی hangrier
B2احساس گرسنگی و ناراحتی ناشی از آن.
The state of being both hungry and irritable.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
وقتی وعدههای غذایی را از دست میدهم، معمولاً از حد معمول گرسنهتر میشوم.
مثال:
When I skip meals, I often become hangrier than usual.
معنی(example):
او وقتی قهوه صبحش را نمینوشد، گرسنهتر میشود.
مثال:
She gets hangrier when she doesn't have her morning coffee.
معنی فارسی کلمه hangrier
:
احساس گرسنگی و ناراحتی ناشی از آن.