معنی فارسی haplessly
B2به طور بیاحتیاط و نادانسته.
In an unfortunate or unfortunate manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز بیاحتیاطی وارد اتاق اشتباه شد.
مثال:
She haplessly walked into the wrong room.
معنی(example):
او به طرز بیاحتیاطی کلیدهایش را در خانه فراموش کرد.
مثال:
He haplessly forgot his keys at home.
معنی فارسی کلمه haplessly
:
به طور بیاحتیاط و نادانسته.