معنی فارسی harebrainedly

B1

به‌طرز احمقانه و بی‌برنامه عمل کردن.

Acting in a thoughtless or reckless manner.

example
معنی(example):

او بی‌فکر وارد اتاق شد بدون هیچ برنامه‌ای.

مثال:

He ran harebrainedly into the room without a plan.

معنی(example):

او بی‌فکر پیشنهاد کرد که همه ما به آب بپریم.

مثال:

She harebrainedly suggested we all jump into the water.

معنی فارسی کلمه harebrainedly

: معنی harebrainedly به فارسی

به‌طرز احمقانه و بی‌برنامه عمل کردن.