معنی فارسی harpooned
B1عملی که در آن از نیزه برای شکار حیوانات دریایی استفاده میشود.
Having been struck with a harpoon, usually to capture marine animals.
- verb
verb
معنی(verb):
To shoot something with a harpoon.
example
معنی(example):
نهنگ به طور موفقیتآمیزی توسط خدمه نیزهگذاری شد.
مثال:
The whale was successfully harpooned by the crew.
معنی(example):
پس از اینکه نهنگ نیزهگذاری شد، آن را به روی عرشه کشتی آورند.
مثال:
After it was harpooned, the whale was brought on board the ship.
معنی فارسی کلمه harpooned
:
عملی که در آن از نیزه برای شکار حیوانات دریایی استفاده میشود.