معنی فارسی havioured

B1

رفتار کردن، شرحی از چگونگی عمل کردن یا واکنش نشان دادن به موقعیت‌ها.

Past tense of haviour; to conduct oneself in a particular manner.

example
معنی(example):

او همیشه به طور محترمانه رفتار می‌کرد.

مثال:

She always havioured herself respectfully.

معنی(example):

آنها به خاطر تعاملات محترمانه با مشتریان شناخته شده‌اند.

مثال:

They are known for havioured interactions with clients.

معنی فارسی کلمه havioured

: معنی havioured به فارسی

رفتار کردن، شرحی از چگونگی عمل کردن یا واکنش نشان دادن به موقعیت‌ها.