معنی فارسی hazeled

B1

حالت یا شرایطی که در آن چیزها به وضوح دیده نمی‌شوند، اغلب ناشی از وجود بخار یا گرد و غبار در هوا.

Characterized by or resembling a haze; indistinct or blurred.

example
معنی(example):

آسمان در اوایل صبح به صورت مه‌آلود به نظر می‌رسید.

مثال:

The sky appeared hazeled during the early morning.

معنی(example):

چشم‌انداز به خاطر دود آتش‌سوزی جنگل به صورت مه‌آلود به نظر می‌رسید.

مثال:

The landscape looked hazeled due to the forest fire smoke.

معنی فارسی کلمه hazeled

: معنی hazeled به فارسی

حالت یا شرایطی که در آن چیزها به وضوح دیده نمی‌شوند، اغلب ناشی از وجود بخار یا گرد و غبار در هوا.