معنی فارسی head-count
B1عمل شمارش تعداد افرادی که در یک فعالیت یا مکان حاضر هستند.
A count of the number of people present, usually performed to ensure nobody is missing.
- NOUN
example
معنی(example):
قبل از شروع فعالیت باید یک شمارش سر انجام دهیم.
مثال:
We need to do a head-count before starting the activity.
معنی(example):
شمارش سر نشان داد که همه افراد شمرده شدهاند.
مثال:
The head-count showed that everyone was accounted for.
معنی فارسی کلمه head-count
:
عمل شمارش تعداد افرادی که در یک فعالیت یا مکان حاضر هستند.