معنی فارسی headfast

B1

پیوستگی یا محکم بودن در سر یک بشقاب یا بار.

Securely fastened or tied to ensure stability.

example
معنی(example):

مطمئن شوید که گره محکم است تا بار را ایمن نگه دارد.

مثال:

Make sure the knot is headfast to secure the load.

معنی(example):

ریسمان محکم بادبان را در طوفان سر جای خود نگه داشت.

مثال:

The headfast line kept the sail in place during the storm.

معنی فارسی کلمه headfast

: معنی headfast به فارسی

پیوستگی یا محکم بودن در سر یک بشقاب یا بار.