معنی فارسی headlamp
B1چراغ قوهای که به سر متصل میشود و نور را به جلو میتاباند، مناسب برای کارهای بیرون از خانه در تاریکی.
A portable light source worn on the head, typically used for hands-free illumination.
- noun
noun
معنی(noun):
An individual headlight, particularly of a motor vehicle.
معنی(noun):
A flashlight worn on the head.
example
معنی(example):
چراغ قوه ی سر در شب هنگام کمپینگ ابزار مفیدی است.
مثال:
A headlamp is a useful tool for camping at night.
معنی(example):
من در حین پیادهروی در جنگل تاریک، چراغ قوهی سر پوشیدم.
مثال:
I wore a headlamp while hiking through the dark forest.
معنی فارسی کلمه headlamp
:
چراغ قوهای که به سر متصل میشود و نور را به جلو میتاباند، مناسب برای کارهای بیرون از خانه در تاریکی.