معنی فارسی helicogyrate

B1

هلیکوژیریدن، به معنای چرخیدن به دور یک محور به صورت مارپیچ.

To move or rotate in a helical pattern or path.

example
معنی(example):

یویو پس از چرخاندن شروع به هلیکوژیریدن کرد.

مثال:

The toy top began to helicogyrate as soon as it was spun.

معنی(example):

در برخی تجربیات، ذرات حول یک نقطه ثابت هلیکوژیرید می‌شوند.

مثال:

In some experiments, the particles helicogyrate around a fixed point.

معنی فارسی کلمه helicogyrate

: معنی helicogyrate به فارسی

هلیکوژیریدن، به معنای چرخیدن به دور یک محور به صورت مارپیچ.