معنی فارسی helmsmanship
B2مهارت هدایت کشتی، تسلط بر فنون قایقسواری.
The skill of steering a ship.
- noun
noun
معنی(noun):
The role of helmsman.
example
معنی(example):
دستنویسی او در مسابقات قایقسواری تحسینبرانگیز بود.
مثال:
His helmsmanship was impressive during the regatta.
معنی(example):
او هدایت کشتی را از پدرش آموخت.
مثال:
She learned helmsmanship from her father.
معنی فارسی کلمه helmsmanship
:
مهارت هدایت کشتی، تسلط بر فنون قایقسواری.