معنی فارسی highkicked
B1به کار بردن عمل زدن پا به بالا که در زمان گذشته انجام شده است.
Executed the action of kicking high in the past.
- VERB
example
معنی(example):
او با پاهای بلند از روی روتین عبور کرد.
مثال:
He highkicked his way through the routine.
معنی(example):
اجرا کننده در طول نمایش پاهایش را بلند کرده بود.
مثال:
The performer had highkicked during the show.
معنی فارسی کلمه highkicked
:
به کار بردن عمل زدن پا به بالا که در زمان گذشته انجام شده است.