معنی فارسی hing

B1

قطعه‌ای فلزی که به دو جزء متصل است و اجازه می‌دهد که یکی بر روی دیگری بچرخد یا باز و بسته شود.

A metal piece that connects two parts and allows one to swing or open and close.

example
معنی(example):

در دارای یک لولا محکم است تا به راحتی باز شود.

مثال:

The door has a strong hing to allow it to open easily.

معنی(example):

او لولا را تنظیم کرد تا درب به درستی بسته شود.

مثال:

He adjusted the hing so the gate would close properly.

معنی فارسی کلمه hing

: معنی hing به فارسی

قطعه‌ای فلزی که به دو جزء متصل است و اجازه می‌دهد که یکی بر روی دیگری بچرخد یا باز و بسته شود.