معنی فارسی hobnailed
B1دارای میخهایی در زیر خود، به طوری که باعث جلوگیری از لغزش میشوند.
Having nails or spikes on the soles for added traction.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او برای grip بهتر از چکمههای میخکوبیده استفاده کرد.
مثال:
He wore hobnailed boots for better grip.
معنی(example):
کفشهای میخکوبیده برای زمینهای ناهموار عالی هستند.
مثال:
Hobnailed shoes are great for rugged terrains.
معنی فارسی کلمه hobnailed
:
دارای میخهایی در زیر خود، به طوری که باعث جلوگیری از لغزش میشوند.