معنی فارسی hold up one's head

B2

نگاه کردن با اعتماد به نفس یا شجاعت.

To maintain pride or dignity despite difficulties.

example
معنی(example):

او پس از باخت سعی کرد سرش را بالا نگه دارد.

مثال:

She tried to hold up her head high after the loss.

معنی(example):

او یاد گرفت با اعتماد به نفس سرش را بالا نگه دارد.

مثال:

He learned to hold up his head with confidence.

معنی فارسی کلمه hold up one's head

:

نگاه کردن با اعتماد به نفس یا شجاعت.