معنی فارسی homesickly

B1

احساسی که فرد نسبت به فقدان خانه یا مکان آشنا در زندگی اش دارد.

Feeling a deep longing for one's home or familiar surroundings.

example
معنی(example):

پس از نقل مکان، او احساس دلتنگی خانگی کرد و دوستان قدیمی‌اش را از دست داد.

مثال:

After moving, she felt homesickly and missed her old friends.

معنی(example):

او به طور دلتنگی خانگی درباره جایی که در آن بزرگ شده بود صحبت کرد.

مثال:

He spoke homesickly about the place where he grew up.

معنی فارسی کلمه homesickly

: معنی homesickly به فارسی

احساسی که فرد نسبت به فقدان خانه یا مکان آشنا در زندگی اش دارد.